دلم دریاچه ی غم شد دوباره

قد آیینه ها خم شد دوباره

صدای سنج و دمام اومد از دور

بخون ای دل محرم شد دوباره

***

خون ای دل که دشتستون صدا شه

کمی فایز بخون دردم دوا شه 

ملایک نوحه خوانان حسینند

بخون والله خدا هم از خداشه

«علیرضا قزوه»

***

جانـت بـه کــویــر  تفتــه دریـا بخشید 

هفتاد و دو گل ، به  متن صحرا بخشید

بـــا جلـــوه ی کــربـلای عـاشـورایی

خـون تــو بـه رنگ سرخ معنا بخشید

***

تـا هست جهــان شـور محــرم باقیست

این جلوه ی جان در همه عالـم باقیست

ازنـالـه ی  نـیـنــوای یـاران  حسـیـن

همواره به لب زمـزمه ی غم باقیست

«محمد روحانی»

***

انگار تمام شهر تسخیر شده

بنگاه فروش غل و زنجیر شده

از چارطرف حرمله ها آمده اند

بازار پر از نیزه و شمشیر شده

***

سجاده به دوش ها همه آمده اند

آن حلقه به گوش ها همه آمده اند

ذی الحجه و مکه و محرم نزدیک

شمشیر فروش ها همه آمده اند 

***

فریاد حسین را شنیدیم همه

از کوفه به سوی او دویدیم همه

رفتیم به کربلا ولی برگشتیم

از شمر امان نامه خریدیم همه

«جلیل صفربیگی»

***

حرف دل آب را کجا می زد مشک

سرتا سر کربلا صدا می زد مشک

تیری آمد به قلب عباس (ع) نشست

چون طفل رباب دست و پا می زد مشک

«سعید حدادیان»

***

یاد آور لحظه های دردند عمو

شبهای اسیری ام چه سردند عمو

دیشب سر نی فقط سرت را دیدم

آغوش تو را چه کار کردند عمو؟!

«جواد منفرد»

***

زمین دشت شقایقهای پرپر

وچشم آسمان از رفتنش تر

برای وسعتش دنیا قفس بود

به سمت عاشقی پر زد کبوتر

***

قلندر وار از درمان گذشتند

از آب وآتش وطوفان گذشتند

کبوترهای زخمی تشنه بودند

به نام عاشقی از جان گذشتند

***

در حنجره ی زمانه تابید اصغر

هی گریه نکرد! هی ننالید اصغر

دیگر نگران نباش آرام بگیر

آسوده تر از همیشه خوابید اصغر

***

زمین از اشتیاقش کم نمی کرد

غم نان گونه اش را نم نمی کرد

غم مشک وعلمدار آتشش زد

زمانه قامتش را خم نمی کرد

«مریم حقیقت»

***

دریا به طلب از برهوت تو گذشت

یک قافله نعره در سکوت تو گذشت

ان روز اگر چه تشنه بودی ، امّا

صد رشته قنات در قنوت تو گذشت

«سید حسن حسینی»

***

هفتاد و دو لالة شهادت باور

شولای به خون خویش رنگین، در بر

رفتند به دنبال شهادت کان‌سان

طوفان نرسد به گرد آنها دیگر

***

ای کشتة عشق! کو علی اکبر تو؟

کو دست تو، کو پای تو و کو سر تو؟

انگار فرات دیگری جاری شد

از خون گلوی نازک اصغر تو

***

یک چند به عیش و نوش خود، سرکردید

صد لاله ز باغ عشق، پرپر کردید

چون شعلة آتش جهنم شده‌است

ظلمی که بر اولاد پیمبر کردید

***

در آن ربض حرمله خیز نومید

باران عطش به خیمه‌ها می‌بارید

مولا پس از این بار نمی‌گردد وای!

از شیهة ذوالجناح باید فهمید

***

آن روز افق، اشک ز دیده می‌ریخت

درد از دل زهرای شهیده می‌ریخت

تا روز ازل، خشک نخواهد شد هان!

خونی که از آن سر بریده می‌ریخت

***

عاشورا بود و آسمان شد کفنت

لبریز ز گل‌زخم ستاره بدنت

گیرم که سر تو را به نیزه کردند

زیر سم اسب‌ها چه می‌کرد تنت!

***

هفتاد و دو آسمانی خونین بال

یاران عطش سرشت خورشید خصال

مهمان فرشتگان شدند و رفتند

آن شام فراق بود یا صبح وصال

***

مفهوم تو را مگر که فهمیده کسی؟

یا قدر تو را مگر که سنجیده کسی؟

خون می‌بارید از ابر ششماهه تو

بارانی از این دست کجا دیده کسی؟

«هادی محمد زاده»